شیخ ما در اتوبان...

اندر احوالات شیخ ما آورده اند که...

روزی شیخ امید از سرایی می بگذشت فی الجمله دختری را دید زیباروی و خوش صورت و نیک سیرت.

تفکری هوس زا ! در وی پدیدار گردید

پس شیخ ما به سبب ارادتی که نسبت بدو پیدا کرده بود در پی وی برفت

و بدبد که زیباروی قصه ی ما اندرون گاری خطی!!! زرد رنگی(سمند) در جلوی مکتبکده(دانشگاه) سوار گردیده و آماده حرکت به سمت مقصد بشد.

شیخ ما که اهداف پلیدش را از دست رفته بدبد فی الفور و به مثال پلنگی که به دنبال گربه سانان کند عزیمت مقصد بکرد و نمیدانست که مقصد به کجاست؟!!!

شیخ که تصور میکرد مقصدشان یکی است در راه شروع به مصاحبت کرد و اندی مخ ضعیفه را در هاون بکوبانید.

اما زیبا روی قصه ی ما سرسختی نشان بداد به حدی که شیخ پر امید قصه ی ما نامید بشد و روی برگردانید و عارض شد.

در همین حین شیخ تابلویی در راه بدید - که گویند ابومصلح میرخیاری از حکاکان بی ناموس قجریه آنرا حکاکی بکرده و هفت شبانه روز با شامپو گلرنگ شستشو بداده

و گویند که جنس آن از حلبی روغت لادن جدید است - که بر روی آن بنوشته بود -> زنجان 120 !!!

شیخ ما با دیدن این تابلو برق سه فاز از باسنش بپرید!!!

و متوجه خریتش بشد و فی الفور رو به اعتراض به آقای راننده بنمود و ایشان را ملامت که ای مرتیکه ی کثافت مگر تو را بسوی پایتخت نبودی؟

اندر نتیجه این جملت بی قافیه مشت محکمی بود که بر دهان استکبار -ببخشید شیخ امید- وارد بگردید

و فی اللحظه کمثال خروسی که از لانه بیرون کنند شیخ امید را بسوی اتوبان رها واداشتند و پولش را نیز از ایشان بگرفتند.

در آن لحظه سوزشی از ناحیه تحتانی در شیخ پدیدار بشد که بیشتر در اثر پوزخندهای زیباروی بی جنبه بود!!!

شیخ ساعتی چند اندر اتوبان حیران و سرگردان بماند تا به اینکه توانست گاری ای را در بست اختیار کند

به مبلغ 10000 دینار در حالی که تنها 5000 دینار اندر جیبش ببود...

پس شیخ و راننده گاری به درب منزل ایشان مراجعت بکردند و شیخ بدید که هیچ کس خانه نیست

پس از آن جهت که دوباره کتکی مفصل نوش جان نکند

به در خانه ی حسام اینا مراجعه بکرد و 5000 دینار از ایشان قرض بگرفت- که از همین جا مراتب تشکرم را ابراز میدارم- و جان سالم به در ببرد!

از احوالات این ماجرا چند نتیجه بگیریم:

1_ انسانهای بوالهوس روزی گرفتار بخواهند بشد(الهی آمین)!!!!!

2_هر جا که زیبارویی باشد کتکی نیز به دنبال خواهد آمد!!!!

3_مقادیری ذخیره ی ارزی در جیبتان بگذارید!!!

4_از گاریچی مقصد را بپرسید!!

5_همیشه شانس با شما یار نیست!

درد سر داشتن دافی !!!!!


اول میخوام تشکر کنم از امید جووون که تا اینجا زحمت زیادی برای این وبلاگ کشیده و بلاگ و تا اینجا رسونده(مگه تا کجا رسونده؟ چقدر کورید الان ما دست کم روزی
 1000تا بازدید کننده داریم!) و  من همینجا قول میدم  واسش یه بستنی عروسکی بخرم که خیلیم دوست داره.
عرضم به حضورتون که چند وقتیه کارشناسان اجتماعی وبلاگ دافی در یک بررسی و آمارگیری بر روی جوانان پسر کشورمان
متوجه شدن که چند تا چیز هست که داشتن اونا واسه خیلی ها آرزو شده ولی داشتنش عواقب داره!!!(عجله نکنید الآن براتون میگم)
1- پول خیلی زیاد  2- ماشین مدل بالا 3- شهرت و اعتبار و .........ولی از همه اینها مهمترو پر دردسر تر داشتن یه دافی خوشگل و دلبر!
که بتونن از مزایای مادی و معنوی اون استفاده کنن (که البته من در اینجا  از مزایای معنوی مثالی نمیارم
چون خودتون بهتر از من بلدیدو خیلی بی شرف هستید) ولی از مزایای مادی اون فی المثال (فی المثال از این جمله های تخمی عربی هستش که به زبان فارسی وارد شده
وهیچکاریشم نمیشه کرد)
برای خرید دافی رو بندازید جلو ? فروشندهه حالی به حالی می شه عوض اینکه  ازتون پول بگیره یه پولی هم میده و می گه :
بفرمایین خانوم اینم بقیه اش یا وقتی میخاین یه مسیر چپ اندر قیچی رو با تاکسی طی کنین راننده نه تنها نق و نوق
نمی کنه و نه تنها کرایه اضاف نمی گیره بلکه در رکاب علیا حضرتتون می تازه و تازه حاضره با ماشینش شما رو ببره دم در اتاقتون .
 تازه وجود خوشگل خانوم باعث عزت و احترام شما هم می شه و هر جا پا می ذارین همه خیلی چرب و نرم مثل
 دوستای چندین و چند ساله با شما سلام و احوال پرسی می کنن و خیلی چیزای دیگه.
 ولی از عواقب اون اینه که وقتی تو خیابون با این دافی خوشگل و مامانتون دارید راه میرید همه یه جورایی به شما حسودیشون میشه
و میخوان هر جور که شده جای شما باشن ودل دافی تونو به دست بیارن و دیده شده که عدهی زیادی از این افراد
خیلی سرتخ(همون سرتق)و پر رو هستند.پس راه حل چیه؟؟؟؟؟؟
با همه دعوا کنیم؟ اگه کتک خوردیم چی
واسه دافی  روبند بذاریم؟ که هم خیطه هم تابلو
دافی خوشگل تور نکنیم؟ مگه این دل لامصب می ذاره
 ما جلو راه بریم دافی پشت سر ؟مردم نفرینمون می کنن
وقتی میایم بیرون صورت اونو زغال مالی کنیم ؟بدترمیشه که الآن سیا مده
از تو کوچه پس کوچه ها بریم ؟ مامورا گیر می دن
واسه اش ماسک بذاریم ؟ مردم فکر می کنن جذامیه
 تو صورتش اسید بپاشیم ؟ خیلی خطر داره! ممکنه بریزیم رو دست خودمون
تو خونه زندونیش کنیم ؟ گناه داره طفلکی .... نازی ...
پس بگو بریم بمیریم دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقا اگه کسی راه حلی داره در قسمت نظرات بپیشنهاد بده تا ماهم استفاده کنیم.