برنامه جدید : حنجره


سلام بار دیگر افتخار اینو داریم که در خدمت شما باشیم با برنامه ای جدید به نام حنجره!

مهمان امروز ما حجت الافساد والمفسدین حاج آقا چوبکاریها امام پنج شنبه موقت ! اردبیل هستن.

شما میتونین سوالاتتون را با شماره تلفن ما تماس بگیرین و بپرسین.

 

 

_حاج آقا ضمن عرض سلام خدمت شما خواهش میکنم با بینندگان عزیز هم سلام علیکی داشته باشین.

 

=منم به نوبه ی خودش سلام و علیک میدهم توی بینندگان ولی به بینندگان این ضرغامی بی ناموس سلام نمیدم چون استیکباره و من خودم شخصا دیدش که زن و مرد نامحرم تو ضرغامی پخش میده و من از این جهت با اون لاریجانی که خودش خوب بود ولی اصلش کمونیست بود بهتر بودم!

 

_خوب حاج آقا اگه موافق باشین بریم سراغ سوال اول بینندگان.الو بفرمایید؟

 

_الو.سلام آقای پشندی.بابا این خواهرت پدر ما رو در آورده ! باز دیشب سر یه مسئله کوچیک ما رو از خونه انداخته بیرون! تو رو خدا یه کاری بکن؟!بیب بیب بیب ...

 

_خوب بله برنامه زنده است و این سوتیها هم عادی.!

 

=اجازه بدید.من از همین جا به خواهر پشندی سلام عرض میکنه و میگم که خواهرم شما هم ضرغامی زده شدین و این تاثیر اون ضرغامیه مستکبره که فیلمهای طلاق نشون میده از خودش و من نمیدونم این فیلمها رو از کجاش در میاره.  آخه ضرغامی مستکبیر ! خرابکار ! بیجای این سیریالهای طلاق و اون قرصهای لعنتی (که من یه نفر بهم آورد و خوردم و روش عکس اون حیون بی ناموس داشت که تو آب میره و برای کشاورزی هم منفعتی هم نداره و از اول هم بهش مخالف بود و باید همه بمیرن! تا کشاورزی رونق بگیرم)   2 تا برنامه گندم و انگور نیشون بیده که مملکت آباد بشه!

 

_حاج آقا مثل اینکه از دست صدا و سیما خیلی شاکی هستین!

 

= (در این لحظه حاج آقا خشمگین و عصبانی با چهره ای برافروخته و صدای بلند به بلندای کویر جواب میدهد).

 آخه تو بگو ! اون کاره؟ زن نامحرم میاد تو ضرغامی دستشو میکنه اون توی  قوطی روغن و میگه دهنش گشاد شده!!!   یا    اون یکی که چشم زن مردمو تو جنگل بستن و  نیست اون آشپز بی ناموس-که من اصلا قبولش نداره و تقی سگ پز خیلی بهتره- به زن غریبه میگه بیا بخور ببین چه طعمی داره؟!!! این کاره؟

 

_سلام عرض شد حاج آقا بنده دکتر اهورا هستم و از این طریق می خواستم شما رو دعوت کنم به آیین مقدس هخایی!

 

= بله من هم به شما سلاممو میکنم به تو! و شما رو من هم خیلی دوست داره و با اینکه فامیل اون کوروش بی ناموس هستی!  ولی از   بامشاد   و اون    اردل نامردبی ناموس    خیلی برنامه ات بهتری و من هم میگم که خوبه شما رو که جهت خستگی وسط برنامه آموزشی کیشاورزی بجای اون زن بی تربیت پخش بده که خستگیمون هم دربیاد از شما!

 

_سلام حاج آقا.من عمو پورنگ هستم . میخواستم نظرتون رو در مورد برنامه کودک بدونم؟

 

=تو هم غربزده ای ای بی ناموس اون چه لباسیه بهت می پوشی و مثل اینه که من بلا نسبت  روم به دیوار رکابی قرمز بپوشه و برم جردن که اون ضرغامی ازم فیلم بگیره و من قبلا هم گفتم که اون علی پروین هم باید لیباس تیمشو عوض کنه و قرمز رنگ دخترونه اس و باید یه رنگ مردونه مثل صورتی یا بنفش ! بپوشن.

 

_سلام حاج آقا . نظرتون در مورد بمب گذاریهای اخیر در لندن چیه؟

 

=بله من کاملا موافق این کاره و باید این بومب ها زیاد تر باشن که ایستیکبار زودتر سیکتیر کنه و بره و اون تونی بلر بی ناموس که من فکر میکردم بمیره و نمرد و خیلی ناراحت شد! و به نظر من باید اون تونی و اون جورج دبلیو.سی و پاتریس لوممبو مرحوم رو روز عاشورا تاسوعا تو اون اسراییل بی ناموس جمع کنیم به هوای غذای نذری  تو غذاشون بمب بذاره که همشون بمیرم!

 

_حاج آقا نظرتون راجع به تیم ملی و صعودش به جام جهانی چیه؟

 

=بی نظر من اون اول از همه اون دادکان باید اسمش رو عوض کنه چون اگه جلو عقب کنه حرف بدی میشه و اگه با این اسم بره جام جوانی!!! آبروی مسلمین رو میبره و من دیگه روم نمیشه بیرم آنتالیا و تو چیشم مسلمین لب ساحل نیگا کنم. ولی صعودش خوب بود فقط اون زندی بی ناموس رو میگم که  ای فریدون! تو اون چه وضعه ریش گذاشتنه؟ که اگه یه ذره سیبیل هم بذاری دیگه بی ناموس نمیشی و مثل ما میشی و قبوله ! و علی دایی هم باید باشه که از هموطنان خوب ماست و چندبار تو صف بربری با هم برخورد داشته بچه مودبیه!

 

_سلام حاج آقا من میخوام هر چی آدمه جلوم بکشم نظر شما چیه؟شما رو هم میخوام بکشم!

 

= بی ناموس از اون موقع از خودت جوک در میکنی که ما ترکها آدم نیستش اون وقت موقع مردن میشی ما ترکها آدم میشی؟

 

_ با سلام حاج آقا من  میخواستم یه سوال شرعی بکنم و اون اینکه خواندن این بلاگ دافی حرام است یا خیر؟

 

=ببینید این دو تن از جوانان غیور اومده اینجا و من بهش خوندم مشچلی ندیدم ولی اگه بی ناموسی بکنن خودم میام با فیلتر میکوبم تو سر اون امید که دیگه بره دونبال کیشاورزی و نیاد این ورا که بیخواد بیناموس بازی در بیاره و  تولدش هم چیزی جز ایستیکبار نبود که تو ماشین زن و مرد نامحرم میرفتم پارتی و من اونجا بود و دید که  اینها بندگان خدا صرفه جویی دارن و دستور اسلامه که صرفه جویی کنین و اینه که نوشابی رو با آب قاطی میکردن و من هم چون خوشم اومدم یه ذره خوردش و خوب بود سیفارش میکنم شما هم اینطوری نوشابی بیخوریم!

 

_خیلی ممنون حاج آقا . زحمت کشیدین . بینندگان عزیز برنامه ی بعدی ما روز پنج شنبه به طور مستقیم از دافی تی-وی پخش میشه.عزیزان تا روز 20 تیر فرصت دارن تا سوالاتشون رو در هر زمینه ای (شرعی-اقتصادی-فرهنگی-ورزشی-هنری و ...)  رو به آدرس پست الکترونیکی بلاگ بفرستن یا واسمون کامنت بذارن تا جواب سوالاتشون رو در برنامه ی جدید ما بگیرند.تا برنامه ی  بعد بابای!

=منم دیگه حرف نمیزنم شما هم هیچ کس حرف نزنه تا من برگردم بیبینم چه غلطی میکنم؟برو ده!

 

پی نوشت: اینجا باید از یک نفر تشکر خاص داشته باشم و اونهم کسی نیست به جز توپولی عزیز تشکر کنم که خیلی بهش زحمت دادیم! بابا تنکیوت درد نکنه!

تولدم مبارک!

تولدم مبارک ! 

  ا
مید

دو انشا از یک کودک نفهم!

انشایی از یک کودک نفهم(۱)


--------------------------------------------------------------------------------------

<نام و نام خانوادگی : کاظم ترک زاده تبریزی> <کلاس : دبستان>

--------------------------------------------------------------------------------------


 

موضوع انشاء : پدر خود را توصیف کنید ...

 

پدر من بسیار زحمتکش است و از صبح تا شب در حال کشیدن زحمت است ! مادرم

همیشه میگوید پدرت خیلی...کش است ! من معنی اش را نمیدانم ولی فکر

میکنم مادرم هم خیلی قدر پدرم را میداند ! پدرم خیلی قوی میباشد یک بار

که مادرم به مسافرت رفته بود و خانه ما به شدت مکان بود دختری را که در

حال فرار بود دستگیر کرد و به خانه آورد و به من گفت که فردا صبح او را

تحویل خواهد داد ! پدرم خیلی مهربان است و مرا خیلی کتک میزند ! یک بار

که من با تیغ ریش تراشی پدرم پشم های زیر بغلم را زدم پدرم خیلی عصبانی

شد و با لقد به صورت من کوبید ! پدر من بسیار تحصیل کرده میباشد و تا

دوم راهنمایی درس خوانده میباشد و پدر بزرگم همیشه به من میگوید در

خاندان ترک زاده تبریزی فقط پدر تو موفق شده دبستان را تمام کند ! مادر

من همیشه در حال گریه میباشد ! من فکر میکنم او از دوری پدرم اینقدر

ناراحت است چون پدرم شبها تا دیروقت در کار میباشد‌! پدر من در

درسهایم به من خیلی کمک میکند و به من خیلی دیکته میگوید و من خیلی

خوشحالم که پدرم نمیتواند دیکته ای را که خودش گفته صحیح کند ! شغل پدر

من آزاد است او صبح ها در باشگاه بیلیارد مشغول کردن توپ در سولاخ

میباشد و شب ها با دوستانش در حال الواتی میباشد ! پدر یک فعال سیاسی

است و شبها با یکی از دوستانش اعلامیه میچسبانند البته من هنوز متوجه

نشده ام چرا از این اعلامیه ها روی در هر خانه ده دوازده تا میچسبانند

! البته تازگی ها پدرم از لای در می اندازد !  من همیشه دوست دارم مثل

پدرم شوم و من بسیار پدرم را دوست میدارم و این بود انشاء من.

 

 

 

 

انشایی از یک کودک نفهم  (2)


--------------------------------------------------------------------------------------

<نام و نام خانوادگی : کاظم ترک زاده تبریزی> <کلاس : دبستان>

--------------------------------------------------------------------------------------

 

موضوع انشاء :  نوروز را چگونه در کردید ؟


 

امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال بردهاست

این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از اینهیـــچوقت

ما را به مسافرت نبرده بود ! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشــــــت! ما در

راه خیلی چپ کردیم ! پدرم میگفت من میپیچم ولی نمیدانم چرا جــادهنمیپیچه

خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـه اش رابریزد

و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کندهشـــــــــد و ما

خیلی خندیدیم ! ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم ! البته من خوداکـــــــــبر آقا را

ندیدم ولـــــــــــی پدرم که او را دیده است میگوید خیلی جوجه اسـتمن خیلی

نوشــــــــابه خوردم و پدرم یک گوشه نگه داشت تا من با خیال راحتبشاشـم به

طبیعت ! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم ! مـــــن باگوله برف به

پس کــــله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت ودر
ماشین را محکم بستما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم
 و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش
داد

پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد . پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر

نمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـیگوید ویــــــک پارچ آب

سفارش میدهد ! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکندکنار
ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند
:میخوام برم زن بگیرم !
 پولامو بدم ان بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و
پدرم با این شعر خیلی حال میکند
ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب
پدرم

به صورت من میکوبد ! ما  را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از

در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم